تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

شمارش لحظه ها تا دیدار دوباره ات

دیدن دوباره تو بال و پرهای مادرانه ام را شانه می زند با شوق و چنگ می نوازد با عشق ... روزها در حال گذرند .هر روز با معجزه درونم حرف میزنم . ساعتها و ساعتها حرف میزنم و نوازشش میکنم . دو بار دیگر به بهانه دردی مبهم در دل به بیمارستان رفتم و تو فرشته کوچکم را دیدم و اینبار بزرگتر بودی . دست و پاهای نازت و حتی چشمان زیبایت را دکتر به من نشان داد . و هر بار با شوقی وصف نشدنی از مطب خارج شدم .گویی روی ابرها معلقم . از این پس اینجا را با عشق جلو میبرم تا لحظه لحظه روزهای عاشقی یک مادر و پدر به فرشته کوچک را ثبت کنم تا اگر فردا از راه رسید و گرد زمان و مشکلات روی روابطمون نشست، یادمون بیاید روزهایی داشتیم که نفس به نفس هم زندگی کردیم و عشق ورزی...
24 بهمن 1394

معجزه من هشتمین هفتگیت مبارک

معجزه کوچولومو تا به الان سه بار در سونو گرافی دیدم ! حتما تعجب میکنین که چرا سه بار ! چون من یک مادر نگران هستم و چون فرشته کوچولومو با سختی بدست آوردم به همین دلیل خیلی نگرانم که مبادا به راحتی خدای نکرده از دست بدمش . بخاطر شیافهای پروژسترونی که دکتر برای من تجویز کرده بود و روزی دو بار باید استفاده میکردم احساس کردم دچار خارش هستم و ترشحات آبکی دارم  . این شیافها به صورت کرم و با دستگاه اپلیکاتور وارد واژن میشن . و Crinon نامیده میشه . خلاصه به شدت نگران شدم و هفته هفت رفتم بیمارستان . و کمتر از 5 دقیقه بعد خانم دکتری منو به آرومی معاینه کرد و برای اینکه بابت نی نی خیالم راحت بشه از نی نی سونو کرد و زیباترین صدای عمرمو که سالها م...
3 بهمن 1394
1